۱۵ خرداد، ۱۳۹۲

قبول 
من بدم 
مترسکی که دل گنجشکی را میلرزاند 
دکمه های پیراهنم 
اسباب بازی جوجه کلاغ زشت 
دارکوب ها سرم را سوراخ میکنند 
به کرمها اجاره میدهند 
حتی 
لاشخورها 
عاشقانه مرا لیس میزنن 
کلاغها انقدر برای هیچکاک نقش بازی کرده اند 
که بازی های من 
نقش دلقک سیرک است 
برای دلربایی دختر دهقان 
حالا لبخند بزن 
من زمستان را میسوزم 
تو 
گرم شوی 
نسکافه ات را بنوشی 
برای مردی که قصه مرا میگوید 
تانگو برقصی 
با دامنی 
از ساقه های گندم 

زندگی صفر درجه 
کاوه ایریک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر