۰۴ آذر، ۱۳۹۱

ناتو ، دو دیدگاه یک نام

ناتو ، دو دیدگاه یک اسم .

کشورهای اروپایی تصمیم گرفتن که سازمانی را تاسیس کنند به نام " ناتو "  که درجنگها و بحرانهای اقتصادی ، سیاسی و غیره تمرکز و قدرت خود را نشان بدهند . یکی از هم پیمانان امریکا در افغانستان همین کشورهای اتلانتیک شمالی یا ناتو هست که بیشتر امنیت ولایتها و مبارزه با تروریست را در افغانستان به عهده دارد و نقش اساسی را بازی میکنند . 
ده سال از جنگ با تروریست و سرنگونی القاعده و طالبان میگذرد ، سال 2014 تمام کشورهای ناتو  نیروهای نظامی خود را از افغانستان بیرون میکشد و قدرت و امنیت را به نیروهای داخلی افغانستان واگذار میکند . 
این روزها بحث و چالشهایی بر سر زبانها هست . از تجهیز نظامی مجاهدین گرفته تا حمله مجدد طالبان به رهبری پاکستان و به قدرت رسیدن مجدد انها ، البته این بار طالبان با چهره متفاوت تر بازگشت خواهند کرد . هر روز امریکا و دولت افغانستان و کشورهای ناتو اعلام میکنند که افغانستان پس از 2014 رو به پیشرفت خواهد رفت نه بازگشت به روزهای سیاه طالبان .

ناتو " کسی که ناتوان هست "

کلمه ناتو در زبان هزارگی به کسی گفته میشود که ناتوان هست و قدرت ندارد و احتیاج به کمک و مدد دیگران دارد . 
رهبران جهادی تازه به این کلمه پی برده اند که  ناتو ( کشورهای اتلانتیک شمالی )  همان ناتویی هست که در زبان هزارگی به کسی گفته میشود که ناتوان هست و حالا هر کدام سعی در تجهیز کردن نیروهای نظامی خود هستند . وقتی کشوهای اروپایی ناتو باشند چه کسی متواند جلوی طالبان و قدرت القاعده را بگیرد ؟
ده سال تفکر به ناتوانی  ناتو نتیجه ای جز تجهیز نظامی و دست به یاری کشورهای همسایه  توسط مجاهدین در بر نداشته است و حالا هر کسی دارد یارگیری میکند که وقتی کشورهای ناتوان از افغانستان خارج شدند انها بازنده این بازی نباشند و بتوانند قدرت خود را به رقیب خود نشان بدهند . 
خب وقتی کشورهای اروپایی ناتو باشند و طی ده سال نتوانند طالبان و القاعده را حذف کنند باید هم دست به سوی ایران و پاکستان و عربستان دراز کرد تا انها در حیاط خلوت خود قدرت خود را نشان بدهند و به ناتو بودن رقیب بخندند . 

۰۳ آذر، ۱۳۹۱

تب و تاب یک نمایش

تب و تاب یک نمایش 

 این روزها که درگیر کارهایم در خانه فرهنگ شده ام یکی از کارهایی که میخواهیم انجام بدیم فعالیت مجدد برنامه سینما تک هست که در ان نمایش فیلم همراه با نقد و برسی فیلم های تولیدی در کشور و جهان هست . 
هر چند نقد فیلم در کشور هنوز جایگاه خود را نیافته است و به منتقد در افغانستان به چشم یک دشمن فیلم نگاه میشود تا یک مادر دلسوز که بی رحمانه فرزند خود را نصیحت میکند ،اما باید از جایی شروع کرد و این فضا را به وجود اورد تا فیلم هایی که تولید میشود با نقد کردن ان بتوان توانایی ها را بالاتر برد و کم و کاستی ها را کاهش داد . اولین فیلمی که نمایش خواهیم داد فیلم سنگ صبور عتیق رحیمی هست که به عنوان نماینده سینمای افغانستان در اسکار 2013  معرفی شده ،  
عتیق رحیمی سنگ صبور رو با اقتباس از رمان به همین نام که نویسنده ان نیز هست به روی پرده اورده است .  نقطه جنجالی این فیلم فضای کاملا متفاوت ان است و موضوعی که به ان پرداخته است ، و نام یک بازیگر که در چند سال گذشته جنجالهایی را در سطح بین المللی ایجاد کرده است ، گلشیفه فراهانی ، بازیگر ایرانی که بعد از بازی در یک فیلم هالیودی مورد  بی مهری دولت ایران قرار گرفت و بعد از فراز و نشیب های بسیار به پاریس مهاجرت کرد و در کنار محسن نامجو خواننده ایرانی به همخوانی پرداخت و نقطه اوج  جنجالهایش عکس عریان او روی مجله فیگارو بود که نقدهایی تند علیه این بازیگر  را در رسانه های خارجی و داخلی ایران به چاپ رسید .
بازی گلشیفه در سنگ صبور حاشیه های بسیاری را برای این بازیگر و عتیق به وجود اورد . 
نمایش فیلم در جشنواره های مختلف نظر منتقدین رو به خود جلب کرد و شانس این فیلم رو در اسکار بیشتر و بیشتر میکنه اما فیلم در داخل افغانستان نمایش داده نشده و یک بار هم که نمایش داده شده است با تماشاگر محدود مواجه شد که بدون سر و صدا این نمایش در یکی از پرودکشن های کابل صورت گرفت . 
و حالا این فیلم در برنامه سینما تک از یک هفته قبل مخالفان و موافقان خود را به تکاپو انداخته است و نظرها بیشتر روی تریلر این فیلم هست که در یوتوب قرار دارد . 
 منتقدین سینما تک خانم دکتر صحرا کریمی و محمد حسین محمدی شاید بتوانند فیلم را  از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار بدهند و صحبتها و بحث های ازادی که پیرامون این فیلم به وجود خواهد امد برای سینمایی که سینما میخواهد بماند جذاب خواهد بود . این هفته یک هفته جنجالی برای سینماگران افغانستان خواهد بود . 
عتیق رحیمی گفته است که اگر گلشیفه نبود هرگز این فیلم را نمیساخت . ایا بازیگر افغانستانی وجود نداشت تا بتواند این فیلم را بازی کند ؟ 
سوالهای بسیاری در ذهن ها هست که با نمایش فیلم حل خواهد شد و سوالهایی که به وجود خواهد امد .
کاوه ایریک

۰۲ آذر، ۱۳۹۱

نوستالژی کابلی 


کت و شلوار ، تیپ اسپورت ، مانتوهای کوتاه و بلند ، چادری های خندان ، بوی چلو کباب ،طعم بستنی سنتی با شیرینی خامه ای ، کافه ها و قلیان خانه ، تمام اینها ادم رو وادار میکنه که لباس بپوشی و به خیابان بزنی و دلتنگ هم که باشی این شوق صد چندان میشود ، فقط کافی هست چند دقیقه جلوی مغازه ای یا کافه ای یا چلوکباب و رستورانی بشینی تا هم صحبت و کسایی رو پیدا کنی درست مثل تو از خانه زدند بیرون ، و تمام اینها بهانه هایی برای چای نوشیدن ها و صحبتهایی از فلسفه گرفته تا مسایل اجتماعی و سیاسی و هنری  میشه ،
پل سرخ ،  اسمش کمی تفکر برانگیز هست ، یا ذهنت رو میبره به سمت جنگ و خون یا به سمت عشق ها ، دوستی ها ، اینجا کابل نیست اینجا پل سرخ هست جایی که میتوانی دانشجویان تازه امده از هر جا رو پیدا کنی  ، مسافرینی که از کشورهای اروپایی و اسیایی می ایند اولین قراری که میزارند و دوستی رو ملاقات میکنند یا مهمان میشوند تا چایی بنوشند و غذایی خوب بخورند کجا میتونه باشه ؟
اینجا محل عبور روشنفکران و سیاسیون تازه به دوران رسیده و کهنه سال هست . فرهنگیان ، هنرمندان ، دانشجویان ،سیاسیون ،تاجران ، همه و همه رو میتونی در پل سرخ ببینی ،
اینجا کابل نیست ، اینجا پل سرخ هست ، صبح ها پل سرخ محل کارگرهای روز مزد یا به قول کابلی ها مرد کاری هست انها می ایسند و با ترمز ماشینی به اون هجوم می اورند و شب با دست پر به خانه می روند تا لبخند کودکانشان محو نشود ،
مردان ،زنان با لباسهای تمیز و کیفهایی بر دوش به سمت اداره ها و شرکت ها و دانشگاه ها میروند و مغازه ها از صبح درهایشان باز میشود تا مشتری هایشان را چند دقیقه دغدغه  هایشان را با چای و چلوکباب و نان تازه محو کنند.
پل سرخ نوستالژی نسلی سرگردان شده که زمانی پاتوق و قرارهایشان را در خیابانهای غریب شکل داده اند و حالا این غریبی را اشنایی کرده و همه و همه را با خود به پل سرخ اورده اند .
وقتی از تمام این شهر دل میکنی و میزنی به سیم اخر و پاسپورت به دست توی فرودگاهها  تمام داشته و نداشته ات را توی چمدان ریختی ، یه چیزی رو جا گذاشتی و اون پل سرخ هست ، دل میخواد پل سرخ رو برداری و با خود ببری ، مال خودت باشه و مال همه باشه ، پل سرخ مال نسلی هست که نوستالژی هایش را با قصه هایی جدید در پل سرخ میسازد . عشقها و لبخندها و زندگی ها ، زندگی در پل سرخ بر لب دختران جریان پیدا میکند و سر میخورد روی کلمات روشنفکران و بحث ها داغ میشود و قصه داستانهای فیس بوک و کتابهای تازه انتشار یافته تاک میشود .
و شبها قدمهایی میشود که کابل ذهنش را منفجر ساخته و برای ترمیم پل سرخ و سیگار و شیرینی و کباب نوش داروی سهراب هست که قبل از مرگش رسیده است .
اینجا کابل نیست اینجا پل سرخ هست ، و کودکی ارزوهایش را بر پوقانه ای به تو میفروشد تا تو لبت با بوسه ای گرم شود .

کاوه ایریک

۲۸ آبان، ۱۳۹۱

صبح دلگیر پاییزی


این روزها سیگار کشیدن هم لذت ندارد ، دل به خیابان ها هم نمیدهی ، حوصله رمان و داستان رو هم نداری ، چای دم میکنی که گرمت کند اما اینقدر هوا سرد هست که چای زودتر از تو دلش از هوای پاییزی سرد میشه ، دلت میخواد بری بشینی تو سالن تاریک سینما و س
ی نما ببینی و توی نمای اخر خوابت ببرده و دوباره برای نمای اخر بشینی و فیلم رو یک بار دیگه ببینی ، تلویزیون ،رادیو ، روزنامه ، و سایتهای خبری رو تا اطلاع ثانوی حرام میدانی مبادا تو را در قندهار انتحار کنند و شروع کنی به ......
دو استکان چای سبز با نعنا دلت میخواد
دو تا قند که تو دلت اب بشه
یکی برای روزهای پاییزی
یکی برای شبهای سردش
وقتی کز میکنی
و
خودت رو توی ملافه های
سبز
قرمز
سفید
نارنجی
بنفش
میپیچی
خوابت بگیره
و صبح کابوس های
تنهایی بیدارت کنه
پنیر دانمارکی
رو بزاری لای نون
و لقمه
لقمه
تنهایت رو قوت بدی
یک چای شیرین هم روش
کسی چه میداند
شاید فردا
با صدای
دختری
صبح را بیدار بشی
و دنیا رو برقصی
عزیز

کاوه ایریک