خسته از خود
هزاران بار تصمیم گرفتم این اخلاق گهی خودم رو بزارم کنار ، اخه مرد حسابی الان تو برای خودت کسی شدی ، نه اصلا این اخلاق را ندارم ، سالهایی رو که خودم التماس میکردم تا سر صحنه فیلم یا تاتری حرفه ای برم ، فقط برای یادگیری و تجربه رو خوب یادم هست ، حتی حاضر بودم برم براشون چای درست کنم و صحنه تمیز کنم تا یاد بگیرم و بعد بتونم کاری خوب انجام بدم ،
الان هم این جوانان رو که میبینم فکر میکنم که چند سال پیش من هم مثل اینها بودم و حالا اینها نیاز به تجربه دارند و چند تجربه ای که خودم کردم رو با انها شریک میکنم ،
چند ماه پیش دختر خانمی از هرات رو یک ادمی که چرب زبان بود به کابل اورده بود که میتونه براش کار پیدا کنه و در شرکتش فعالیت های هنری کند ، اونم در زمینه انیمیشن ، بعد ماه ها الافی فهمیده بود که نه این اقا نه کاری میکنه و نه کاری میتونه فقط برای .....
از طریق دوستان با این خانم اشنا شدم و بعد از شنیدن ماجرا تصمیم گرفتیم که کاری برایش انجام بدم ، یک فیلم نامه انیمیشن برایش نوشتم و بعد با عروسکهایی که ساخته بود یک انیمیشن فریمی برایش ساختیم و هزینه ای هم از جیب دادیم ، دختر خانم بعد اینکه کارش تمام شد و رفت .
بعدها شنیدم که گفته من ادم بدی هستم و حرفهای دیگه تا یک هفته پیش جشنواره انیمیشن برقرار شد و با خبر شدم که این خانم همان کار رو به جشنواره داده است .
خوشحال شدم که موقتی براش پیش امده که بتونه فعالیت بیشتر انجام بده ، در جشنواره یک انیمیشن دیگه هم که من فیلم نامه اش رو نوشته بودم جایزه مقام اول رو گرفت . در طول جشنواره حتی یکی از اینها تماس نگرفتن که دعوت کنند برای نمایش ، بعد همان ها کسانی رو دعوت کرده بودند که ربطی به فیلم و انیمیشن نداشتن .
باز هم گفتم عیب نداره همین که موفق شدند برام کافی است ، دیروز یکی از انها زنگ زد که برام نمایش و نقد فیلم بگیر در محل فرهنگی که کار میکنم ، من موندم چی بگم به اینها با این همه پررویی ؟
سنگ هم سنگ پای قزوین .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر