۲۱ اسفند، ۱۳۹۱

چندمین شب 

شب است و اخرین پیامها را چک کرده ام ، اخرین ؟ نه این چندمین شب است که هیچ پیامی برای خواندن ندارم ، چند سالی هست که هیچ پیامی برای خواندن نیست ، حروف ها روی فیس بوک ، ایمیل و چت ها رژه میروند ، خود را مسخره کرده ایم
هر روز به دنیا می اییم  ، فکر میکنیم ، میخوریم ، مینوشیم ، مست میکنیم و نتیجه این بد مستی ها دشنامهایی هست که  به یکدیگر میدهیم ، نمیدانم این بد مستی ها چرا ؟
نه حرف نزن ؛ نپرس ، همین گوشه ها موشهایی در دیوار خانه ات لانه کرده اند که صدایت را بشنوند و صبح  از کلاغها بوسه بگیرند و کلاغها سرخوش از ماتیک که بر لب زده اند تو را تکثیر کنند ، و مردان ریش بلند کپی بگیرند ، در فیس بوکها بمانند
نه حرف نزن و شامت را بخور ، دعایت را بخوان و فردا صبح .....
این چندمین شب از که خوابم نبرده است و سکوت کرده ام ، اینجا در گوشه نشین ترین وبلاگ جهان خود را میگریم ، چندمین شب است که سیگارهایم به اخری میرسد و من هنوز تشنه لب  انها هستم ،
زندگی تابوت تو خالی هست که ما شانه به ان داده ایم و زندگی را شعار میدهیم . فاتحه ات را بخوان و به زندگی ات برس ،
 سالهاست دلم اغوش کودکی را میخواهد که منتظر زنی است که به دنیا بیاید ...
زندگی صفر درجه
کاوه ایریک


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر