۰۲ آذر، ۱۳۹۱

نوستالژی کابلی 


کت و شلوار ، تیپ اسپورت ، مانتوهای کوتاه و بلند ، چادری های خندان ، بوی چلو کباب ،طعم بستنی سنتی با شیرینی خامه ای ، کافه ها و قلیان خانه ، تمام اینها ادم رو وادار میکنه که لباس بپوشی و به خیابان بزنی و دلتنگ هم که باشی این شوق صد چندان میشود ، فقط کافی هست چند دقیقه جلوی مغازه ای یا کافه ای یا چلوکباب و رستورانی بشینی تا هم صحبت و کسایی رو پیدا کنی درست مثل تو از خانه زدند بیرون ، و تمام اینها بهانه هایی برای چای نوشیدن ها و صحبتهایی از فلسفه گرفته تا مسایل اجتماعی و سیاسی و هنری  میشه ،
پل سرخ ،  اسمش کمی تفکر برانگیز هست ، یا ذهنت رو میبره به سمت جنگ و خون یا به سمت عشق ها ، دوستی ها ، اینجا کابل نیست اینجا پل سرخ هست جایی که میتوانی دانشجویان تازه امده از هر جا رو پیدا کنی  ، مسافرینی که از کشورهای اروپایی و اسیایی می ایند اولین قراری که میزارند و دوستی رو ملاقات میکنند یا مهمان میشوند تا چایی بنوشند و غذایی خوب بخورند کجا میتونه باشه ؟
اینجا محل عبور روشنفکران و سیاسیون تازه به دوران رسیده و کهنه سال هست . فرهنگیان ، هنرمندان ، دانشجویان ،سیاسیون ،تاجران ، همه و همه رو میتونی در پل سرخ ببینی ،
اینجا کابل نیست ، اینجا پل سرخ هست ، صبح ها پل سرخ محل کارگرهای روز مزد یا به قول کابلی ها مرد کاری هست انها می ایسند و با ترمز ماشینی به اون هجوم می اورند و شب با دست پر به خانه می روند تا لبخند کودکانشان محو نشود ،
مردان ،زنان با لباسهای تمیز و کیفهایی بر دوش به سمت اداره ها و شرکت ها و دانشگاه ها میروند و مغازه ها از صبح درهایشان باز میشود تا مشتری هایشان را چند دقیقه دغدغه  هایشان را با چای و چلوکباب و نان تازه محو کنند.
پل سرخ نوستالژی نسلی سرگردان شده که زمانی پاتوق و قرارهایشان را در خیابانهای غریب شکل داده اند و حالا این غریبی را اشنایی کرده و همه و همه را با خود به پل سرخ اورده اند .
وقتی از تمام این شهر دل میکنی و میزنی به سیم اخر و پاسپورت به دست توی فرودگاهها  تمام داشته و نداشته ات را توی چمدان ریختی ، یه چیزی رو جا گذاشتی و اون پل سرخ هست ، دل میخواد پل سرخ رو برداری و با خود ببری ، مال خودت باشه و مال همه باشه ، پل سرخ مال نسلی هست که نوستالژی هایش را با قصه هایی جدید در پل سرخ میسازد . عشقها و لبخندها و زندگی ها ، زندگی در پل سرخ بر لب دختران جریان پیدا میکند و سر میخورد روی کلمات روشنفکران و بحث ها داغ میشود و قصه داستانهای فیس بوک و کتابهای تازه انتشار یافته تاک میشود .
و شبها قدمهایی میشود که کابل ذهنش را منفجر ساخته و برای ترمیم پل سرخ و سیگار و شیرینی و کباب نوش داروی سهراب هست که قبل از مرگش رسیده است .
اینجا کابل نیست اینجا پل سرخ هست ، و کودکی ارزوهایش را بر پوقانه ای به تو میفروشد تا تو لبت با بوسه ای گرم شود .

کاوه ایریک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر