۲۸ آبان، ۱۳۹۱

صبح دلگیر پاییزی


این روزها سیگار کشیدن هم لذت ندارد ، دل به خیابان ها هم نمیدهی ، حوصله رمان و داستان رو هم نداری ، چای دم میکنی که گرمت کند اما اینقدر هوا سرد هست که چای زودتر از تو دلش از هوای پاییزی سرد میشه ، دلت میخواد بری بشینی تو سالن تاریک سینما و س
ی نما ببینی و توی نمای اخر خوابت ببرده و دوباره برای نمای اخر بشینی و فیلم رو یک بار دیگه ببینی ، تلویزیون ،رادیو ، روزنامه ، و سایتهای خبری رو تا اطلاع ثانوی حرام میدانی مبادا تو را در قندهار انتحار کنند و شروع کنی به ......
دو استکان چای سبز با نعنا دلت میخواد
دو تا قند که تو دلت اب بشه
یکی برای روزهای پاییزی
یکی برای شبهای سردش
وقتی کز میکنی
و
خودت رو توی ملافه های
سبز
قرمز
سفید
نارنجی
بنفش
میپیچی
خوابت بگیره
و صبح کابوس های
تنهایی بیدارت کنه
پنیر دانمارکی
رو بزاری لای نون
و لقمه
لقمه
تنهایت رو قوت بدی
یک چای شیرین هم روش
کسی چه میداند
شاید فردا
با صدای
دختری
صبح را بیدار بشی
و دنیا رو برقصی
عزیز

کاوه ایریک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر